جامانده- شهراد میدری
روی این شهد عسل، طعم گسی جا مانده
نکن انکار و نیا سوی من و بوسه نخواه
در نفسهای تو هرم نفسی جا مانده
سهم عاشق شدنم حسرت آغوشت بود
آه از آغوش تو که در هوسی جا مانده
بیخیال من و پرواز، تو نفرین شده ای
در هوای پر و بالت قفسی جا مانده
کوچ کرده ست بهار و همه جا خش خش برگ
از گل سرخ فقط خار و خسی جا مانده
گریه کردم که تو پیدا شوی و.. یافتمت
بر دلت حیف سرانگشت کسی جا مانده
مشتی کلمه مانده بود