شب-مارینا تسوِتایوا
حقیقت را میدانم، حقیقتهای دیگر را فراموش كن
نه به جنگی نیاز است نه به جدالی
نگاه كن، غروب سر رسیده است
چیزی به شب نمانده.
برای چه میجنگیم، شاعران، عاشقان، حاكمان،
باد دیگر آرام گرفته است، زمین نمدار است از شبنم
توفان ستارهها رو به آرامی است
دیری نمیرسد، پلک بر هم میگذاریم در زیر خاک
مایی كه بر روی آن خواب را برای همدیگر حرام كردهایم.
+ نوشته شده در چهارشنبه ۹ فروردین ۱۳۹۶ ساعت 1:48 توسط شاهد عینی
|