پایان

بسان هر پدیده ای که آغاز و پایان دارد این وبلاگ به پایان خود رسید و بعد 11 سال فکر می کنم زمان مناسبی است. از همه کسانی که در این مدت با پیام هایشان دلگرمی دادند تشکر می کنم.

به پایان آمد این دفتر و حکایتی باقی نیست

چند سالگی

من در آستانه چند سالگی ام؟
با احتساب روزها
صد سال خسته
با احتساب شب ها
هزار سال منتظر
با احتساب عشق...
چند سال است مُرده ام!

عليرضا شايگان

گور

بر شاخه های درخت غار
دو کبوتر
تاریک دیدم
یکی خورشید بود وآن دیگری ماه

همسایه های کوچک
با آنان چنین گفتم
گور من کجا خواهد بود

در دنباله دامن من
چنین گفت خورشید

در گلوگاه من
چنین گفت ماه

ومن که زمین را بر گرده خویش
داشتم و پیش می رفتم
دو عقاب دیدم همه از برف
و دختری سراپا عریان
که یکی دیگری بود و دختر هیچکس نبود

عقابان کوچک
به آنان چنین گفتم
گور من کجا خواهد بود
در دنباله دامن من
چنین گفت خورشید

در گلوگاه من
چنین گفت ماه

بر شاخساران
درخت غار دو کبوتر عریان دیدم
یکی دیگری بود و هردو هیچ نبودند

#لورکا
لینک تلگرام