دختر کلیسا


دختری در کر کلیسا می خواند

برای همه خستگان دیگر سرزمین ها

برای همه کشتی ها رفته از ساحل

برای تمامی شادی های از یاد رفته اش

و این گونه می خواند با صدایش

پر کشان به آن گنبد

و نوری درخشید

روی بازوان سفیدش

و هر کسی از ظلمات 

می نگریست و می شنید

که چگونه لباس سفید

در نورنغمه سر می داد

 ودر نظر می آمد

خوشبختی خواهد بود 

در خلیج آرام برای تمامی کشتی ها

و در دیاران غریب

مردمان خسته

زندگانی تابناک خود را یافته اند

و نِوا شیرین بود

و نور ظریف

و تنها در بلندای دروازه های مقدس

کودکی شریک این راز

گریه سر میداد که:

"هیچ کس، هیچ کس را به  گذشته راهی نیست"


الکساندر پوشکین