دختر کلیسا
دختر کلیسا
دختری در کر کلیسا می خواند
برای همه خستگان دیگر سرزمین ها
برای همه کشتی ها رفته از ساحل
برای تمامی شادی های از یاد رفته اش
و این گونه می خواند با صدایش
پر کشان به آن گنبد
و نوری درخشید
روی بازوان سفیدش
و هر کسی از ظلمات
می نگریست و می شنید
که چگونه لباس سفید
در نورنغمه سر می داد
ودر نظر می آمد
خوشبختی خواهد بود
در خلیج آرام برای تمامی کشتی ها
و در دیاران غریب
مردمان خسته
زندگانی تابناک خود را یافته اند
و نِوا شیرین بود
و نور ظریف
و تنها در بلندای دروازه های مقدس
کودکی شریک این راز
گریه سر میداد که:
"هیچ کس، هیچ کس را به گذشته راهی نیست"
الکساندر پوشکین
+ نوشته شده در دوشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۲ ساعت 18:14 توسط شاهد عینی
|