می خواهم پیش از تو بمیرم!
به گمانت
کسی که پشت سر رفته می آید
آیا خواهد یافت او را؟
من گمان نمی کنم!
بعد از مرگم
مرا بسوزان
و در درون ظرفی
روی اجاقت بگذار!
ظرفی از شیشه
شیشه ای شفاف و سفید
که مرا درونش ببینی
فداکاری ام را می فهمی:
دست کشیده ام از خاک شدن
از گل شدن دست می کشم
برای ماندن در کنارت
و غبار می شوم
تا کنار تو زندگی کنم
و بعد، تو هم به وقت مرگ
کنارم بیا، به ظرفم!
خاکستری باش میان خاکسترم
تا زندگی کنیم دوباره
تا که عروسی سهل انگار
یا نوه ای بی وفا
ما را پرت کند از آنجا
اما
ما
تا آن وقت
چنان با هم در خواهیم آمیخت
که حتی در خاک روبه ای که انداخته شدیم
ذره هایمان کنار هم خواهند ماند
و به اتفاق در خاک خواهیم رفت
و اگر روزی از این خاک
گلی وحشی سر بر آورد
ساقه اش به یقین دو شکوفه خواهد داشت:
یکی
تو
یکی هم
من
من بیشتر از این ها امیدوارم
من بچه دیگری خواهم آورد
سرشار از زندگی ام
خون دررگهایم می جوشد
خواهم زیست،طولانی، بسیار طولانی
با تو
مرگ نیز نمی ترساندم
فقط بسیار دوست نداشتنی است
شکل جنازه هایمان
این هم تا وقت مردنم
درست می شود به هر حال
این روزها
احتمال بیرون آمدنت است از زندان؟
ندایی از درونم می گوید
شاید