محمود معتقدی
گاهی که کلمات شعله می کشند
من چهار گوشه جهان را
دوباره دور می زنم
هنوز در آتشم
در هوایی که تو بیایی و چشمان مرگ را پشیمان کنی
پنهان نمی کنم
پشت زبانی خاموش
از تو ترانه کوچک
می تراود
رگانم یکباره موج بر می دارند
پای که به رفتن می آغازی
چتر رویائی دلنواز
بر شانه ام می روید
گیسوان مگر به خون عشق خضاب کنی!
ابرها در آبهای آبی ایستا ده اند
سقف آسمان
عنقریب
بر بام این خانه فرو می ریزد
پنهان نمی کنم
زندانی چشمان توام
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۱ ساعت 1:38 توسط شاهد عینی
|