حضور تو
آری، منی که در میان تمام دشتهای کیهانی
ستاهای دیگر ندارم،
قطعه زمینی را دوست میدارم که تو هستی.
جهان، تو هستی که آنرا تکرار میکنی و افزون میکنی.
در چشمان درشتت نوریست
که از ستارگانی مغلوب به تو می رسد
راهها هستند که زیر پوستت صدا میکنند،
راههایی که در باران، شهاب از آنها گذر کرده است.
پهلوهایت برای من تمامی ماه بود،
و خورشید، لذت دهان ژرفت،
و روشنایی سوزان و تمامی شهد در تاریکی.
قلب تو بود که با شعاعهای ممتد سرخ سوخته بود،
با بوسه، شکل آتش ترا طی کردم
سیارۀ کوچک من، جغرافی، کبوتر.
#پابلو_نرودا
+ نوشته شده در شنبه ۱۵ آبان ۱۴۰۰ ساعت 20:12 توسط شاهد عینی
|