پیشترها فقط چشم هایت را دوست داشتم
حالا چین و چروک های کنارشان را هم
مانند واژه ای قدیمی
که بیشتر از واژه ای جدید همدردی می کند

پیشترها فقط شتاب بود
برای داشتن آنچه داشتنی، هربار دوباره
پیشترها فقط حالا بود، حالا پیشترها هم هست
چیزهای بیشتری برای دوست داشتن
راه های بسیاری برای انجام دادن این کار

حتی کاری نکردن خود یکی از آنهاست
فقط کنار هم نشستن با کتابی
یا با هم نبودن، در کافه ای در آن گوشه
یا همدیگر را چند روزی ندیدن
دلتنگ همدیگر شدن، اما همیشه با همدیگر
حالا تقریبا هفت سالی

#هرمان_دکونینک