آغاز خستگی
این ابرهای سوختهٔ سوگوار
تابوت آفتاب را به کجا میبرند؟
این بادهای تشنه، هار و حریصوار
دنبال آبگون سراب کدام باغ
پای حصارهای افق سینه میدرند؟
اکنون درخت لخت کویر
پایان ناامیدی
و آغاز خستگی کدامین مسافر است؟
مرغان رهگذر
مرگ کدام قاصد گمگشته را
از جادههای پرت
به قریه میآورند؟
ای شب! به من بگو
اکنون ستارهها
نجواگران مرثیهٔ عشق کیستند
هنگام عصر بر سر دیوار باغ ما
باز آن دو مرغ خسته چرا میگریستند؟
#منوچهر_آتشی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۹ ساعت 0:46 توسط شاهد عینی
|