دستهایت 
میهمان کدام گندمزارند؟!
نانِ تمام نانوایی‌های شهر
عطر تو را می‌دهند 
انتظار بس است
باید بروم
بایدچمدانم را بردارم
زنگ ساعتم را 
به عادتِ دیرینه
به وقتِ چشمهایِ تو کوک کنم
و صبح زود راهی شوم
بسان کولی‌های عاشق
خانه به خانه
کوچه به کوچه
دشت به دشت
و مزرعه به مزرعه
رد پای دستهایت را 
از سبزه ها و پرچین‌ها بگیرم
تا برسم به نشانی آن گندمزارِ خوشبخت
و جانِ بی قرار و خسته‌ام را 
بسپارم به دست های مهربان تو
راستی 
هیچ می‌دانی
دستهایت قبله گاه من است
به دستهایت که می رسم
تمام می‌شوم ....

#میرمحمد_شهیدی

لینک تلگرام