بمن بگو
زمان آن رسیده است
که دوست داشتن
صدای نغزِ عاشقانهای شود
که از گلوی گرم تو طلوع میکند
مرا به خوابِ عشقِ اولِ جوانیام رجوع دادهای
به من بگو چگونه این جهان جوان شود
بگو چگونه راز عاشقان عیان شود
عطش برای دیدنِ تو سوخته زبانِ من
به من بگو، عطش
چگونه بیزبان، بیان شود
نگاهِ آخرینِ من اگر همین روا بوَد
که لحظهای، برای لحظهای فقط
بهار، منظرِ نگاهِ من شود...
تو مهربان من، بیا کنار پنجره
که آفتابِ روح من عیان شود...
رضا براهنی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۳ فروردین ۱۳۹۹ ساعت 0:42 توسط شاهد عینی
|