بخشی از کتاب ابله
اين دستگاه، يعنی گيوتين را هم برای همين اختراع کرده اند. ولی من همان وقتی که اين صحنه را ديدم فکری به ذهنم رسيد: از کجا معلوم که عذاب اين مرگ بيشتر نباشد. شايد اين حرف به نظر شما مضحک بيايد. فکر کنيد که دری وری می گويم. ولی کافی است کمی قوه تخيله تان را به کار بيندازيد. آن وقت می بينيد که همين فکر به ذهن شما هم می آيد. يک خرده فکر کنيد، مثلا همين شکنجه را در نظر بگيريد. وقتی کسی را با شکنجه می کشند رنج و درد زخم ها جسمانی است. و اين عذاب جسمانی آدم را از عذاب روحی غافل ميکند، به طوری که تنها عذابی که می کشد از همان زخم هاست تا بميرد. حال آنکه چه بسا درد بزرگ، رنجی که به راستی تحمل ناپذير است از زخم نيست بلکه در اينست که می دانی و به يقين می دانی که يک ساعت ديگر، بعد ده دقيقه ديگر، بعد نيم دقيقه ديگر، بعد همين حالا، در همين آن روحت از تنت جدا می شود و ديگر انسان نيستی و ابدا چون و چرايی ندارد. بزرگ ترين درد همين است که چون و چرايی نداد. در اينست که سرت را می گذاری درست زير تيغ و صدای غژ غژ فرود آمدن آن ر می شنوی و همين ربع ثانيه از همه وحشنتناک تر است. می دانيد، اين حرف ها از خيال پردازی من نيست. خيلی ها همين حرف ها را زده اند. من به اين اعتقاد دارم، به قدری که رک و راست می گويم: مجازات اعدام به گناه آدم کشی، به مراتب وحشتناک تر از خود آدم کشی است. کشته شدن به حکم دادگاه به قدری هولناک است که هيچ تناسبی با کشته شدن به دست تبهکاران ندارد. آن کسی که مثلا شب، در جنگل يا به هر کيفيتی به دست دزدان کشته ميشود تا آخرين لحظه اميدوار است که به طريقی نجات يابد، هيچ حرفی در اين نيست. مواردی بوده است که کسی که سرش را گوش تا گوش می بريده اند هنوز دلش به فکر فرار گرم بوده يا التماس می کرده است که از خونش بگذرند. حال آنکه اينجا همين اميدی که تا آخرين دم دل را گرم می دارد و مرگ را ده برابر آسان تر می کند بی چون و چرا از محکوم گرفته می شود. اينجا حکم صادر شده و همين که حکم است و قطعی است و اجباری ست و هولناک ترين عذاب است و بدتر از آن چيزی نيست. سربازی را در ميدان جنگ جلو توپ بگذاريد و شليک کنيد. او تا آخرين لحظه اميدوار است. ولی حکم قطعی اعدام همین سرباز را برايش بخوانيد، از وحشت نا اميدی ديوانه می شود يا به گريه می افتد. چه کسی گفته است که انسان قادر است چنين عذابی را تحمل کند و ديوانه نشود؟ اين تجاوز ناهنجار و بی حاصل برای چه؟ شايد باشد کسی که حکم اعدامش را برايش خوانده باشند و عذابش داده باشند و بعد گفته باشند: ‹برو، گناهت بخشوده شد!› شايد چنين کسی می توانست آنچه کشيده است وصف کند. آنچه مسيح گفته در خصوص همین عذاب و همين وحشت سياه بوده است. نه، انسان را نبايد اين طور شکنجه کرد
فئودور داستایوفسکی