داس دروگر
همانند امواج که به شنزار ساحل راه می جویند
دقایق عمر ما نیز به سوی فرجام خویش می شتابند
دقیقه ها به یکدیگر جای می سپارند
و در کشاکشی پیاپی از هم پیشی می جویند
ولادت که روزگاری از گوهر نور بود
به سوی بلوغ می خزد و آن گاه که تاج بر سرش نهادند
خسوف های کژخیم شکوهش را به ستیز بر می خیزند
زمان که بخشنده بود موهبتهای خویش را تباه می سازد
آری ، زمان مزه جوانی را می پژمرد
بر ابروان زیبا شیارهای موازی در می افکند
و گوهرهای نادر طبیعت را در کام می کشد
از گزند داس دروگر وقت هیچ روینده را زنهار نیست
مگر ترانه ی من که در روزگار نامده بر جای می ماند
تا به ناخواست دست جفا پیشه ی دهر
شکوه تو را بستاید
اثر: ویلیام شکسپیر
+ نوشته شده در جمعه ۲۹ شهریور ۱۳۹۸ ساعت 0:23 توسط شاهد عینی
|