لیاقت-نزار قبانی
تو نه لياقت دريا را داري، نه بيروت را
از روزي كه ديدمت راهبه اي گنهكار بودي
آب را، بدون خيس شدن مي خواستي
دريا، را بدون غرق شدن
سعي ام براي قانع كردن تو، بيهوده بود
كه عينك هاي سياه را در بياوري
و جوراب هاي ضخيم را
و ساعت مچي ات را،
تا مثل ماهي قشنگي در آب ليز بخوري
شكست خوردم
بيهوده توضيح مي دادم
سرگيجه، جزء درياست
و در عشق چيزي هست
كه جزء مرگ است
و عشق و دريا
كاميابي در يكي شدن را نمي پذيرد
از تبديل تو به ماهي ماجراجو مأيوس شدم
حركاتت، زميني
فكرهايت، زميني
به خاطر اين است كه گريه مي كنم
دوست من!
و بيرون گريه مي كند..... گريه ....
(نزار قباني)
از روزي كه ديدمت راهبه اي گنهكار بودي
آب را، بدون خيس شدن مي خواستي
دريا، را بدون غرق شدن
سعي ام براي قانع كردن تو، بيهوده بود
كه عينك هاي سياه را در بياوري
و جوراب هاي ضخيم را
و ساعت مچي ات را،
تا مثل ماهي قشنگي در آب ليز بخوري
شكست خوردم
بيهوده توضيح مي دادم
سرگيجه، جزء درياست
و در عشق چيزي هست
كه جزء مرگ است
و عشق و دريا
كاميابي در يكي شدن را نمي پذيرد
از تبديل تو به ماهي ماجراجو مأيوس شدم
حركاتت، زميني
فكرهايت، زميني
به خاطر اين است كه گريه مي كنم
دوست من!
و بيرون گريه مي كند..... گريه ....
(نزار قباني)
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۰ ساعت 10:55 توسط شاهد عینی
|