معشوق من

در دور دست هاست

نه توان دست کشیدن بر گیسوانش دارم 

نه توان دوری 

نگاه به ماه شب های تاریک

تنها التیامی ست بر زخم های کهنه

تا شاید 

نگاهم رو بر چهره اش منعکس کند

ولی آسمان هم همیشه صاف نیست

و این وسط 

ماه هم گاهی ناز می کند 

با غیبتش

شاید

آن هم با معشوقش چند روزی 

دور از چشم دیگران خلوت می کند

 

دومان