آیا میدانی که هیچ وقت به گلها احساسِ طبیعی نداشته‌ام و حالا هم فقط در صورتی تحسین‌شان می‌کنم که ازجانبِ تو آمده باشند،و حتی بعدها هم فقط بخاطرِ عشقی که تو به آنها داری تحسین‌شان خواهم کرد. از زمانِ کودکی‌ام بارها پیش آمده است که از ناتوانی‌ام درتحسینِ گلها افسرده خاطر شده‌ام. این عدمِ توانایی، تا اندازه‌ای با ناتوانی‌ام در تحسینِ موسیقی پیوستگی دارد و دست کم اغلب ارتباطی بین آنها احساس کرده‌ام. من به سختی قادر به دیدنِ زیبائی گلها هستم. یک گلِ سرخ، برای من چیزی است فاقد اهمیت، دوتای آنها خیلی شبیه هم می‌شوند و دسته‌ای گل همیشه به نظرم، هم اتفاقی و هم بی‌تأثیر می‌آید.

نامه به فلیسه
 فرانتس کافکا