تردید-رابرت فراست
تردید
همه با هم فریاد می کشند:
((ای باد، ما با تو خواهیم رفت))
برگها به دنبال وی روان می شوند
ولی در راه،خواب بر آننان چیره می گردد
و از رفتن بازمی ماند
و در آخر به باد می گویند : نزد ما بمان.
برگها، از آن هنگام که در بهار ،بیرون افکنده شده بودند،
چنین گریزی را به خود نوید می دادند.
برگهایی که اکنون بناچار از دیوارها،
یا از بوته ها، و یا از گودال ها ، برای شب پناه می جویند.
و اکنون به ندای وزش باد
یا با جنبشی که هر بار مبهم تر می شوند پاسخ می گویند
و یا با چرخشی از سر اکراه،
که ؟آمام را از جایی که بوده اند هیچ فراتر نمی برد
تنها امید من آن آنست که در آن هنگام،
که چون این برگها آزاد گشتم،
تا به جستجوی حقیقی که در آنسوی مرزهای زندگی است روانه شوم،
آرامیدن در نظرم بهتر نیاید
(رابرت فراست)
+ نوشته شده در چهارشنبه ۲ آذر ۱۳۹۰ ساعت 22:7 توسط شاهد عینی
|