جنگ
میترسند
مردانی شجاع در سرزمینِ من
ازجنگ میترسند
می ترسند
و پنجشنبههای گورستان
پیامهای کوتاهی را به شهر مخابره میکند
به بوسههای نیمهکاره در صدای خمپاره
به شیشههای شکسته
به خاک
خاکِ سرخ
میترسم از صدای هلهله
سوووووووت
رد میشود از کنارِ سرم نفیرکشان
کودکیِ دستهایام
میدود دنبالِ توپها
چشمهایام دنبالِ انارهای سرخ
و پیراهنِ دخترانِ روستا
رودخانهیی
که به هیچ کویری تن نمیدهد
میترسم
باد بوی موهایات را به سرزمینی دیگر...
بوی باروت اتاقمان را به زخم
میترسم
از گریهی روسریات زیر چکمهها
تفنگام را بده
تفنگام را بده
من از جنگ میترسم
فلورا تاجیکی
+ نوشته شده در چهارشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۶ ساعت 14:51 توسط شاهد عینی
|