در پایان جنگ وفتی جنگجو کشته شد

مردی بر بالینش آمد و گفت: نمیر دوستت دارم

اما افسوس جسد بی جان بر جای ماند

دو مرد نزدیکش نزدیکش آمدند و تکرار کردند 

ما را ترک نکن، شجاع باش، برگرد

اما افسوس جسد بی جان بر جای ماند

سپس بیست، صد هزار، پانصدهزار آمدند و تکرار کردند

آیا این همه عشق نمی تواند کاری علیه مرگ انجام دهد؟

اما افسوس جسد بی جان بر جای ماند

پس میلیون ها تن جمع شدند احاطه اش کردند و تمامشان فریاد زدند:

برادر ما را ترک نکن!

اما افسوس جسد بی جان بر جای ماند

پس تمام مردان روی زمین جمع شدند

جسم غمگین آنها را دید و حرکت کرد

به آرامی برخاست و اولین نفر را بوسید

و بعد به راه افتاد...

 

سزار والیه خو

لینک تلگرام