کشتی خاموش-یحیی کمال بیاتلی
هنگامي كه فرا مي رسد وقت لنگر كشيدن از زمان،
كشتي؛ بندر را ترك مي كند رو به مقصد مجهول
از پيش نه دستي تكان مي دهد كسي و نه دستمالي؛
انگاري خالي از سرنشين ؛ ساكت و خاموش.
با چشمان اشكبار؛ روزها چشم به افق در انتظار،
بازماندگان مآيوس و نا اميد از اين جدايي
اي بيچارگان نه اين آخرين اندوهتان در زندگي،
و نه در حيات پر هجران آخرين جدايي!
عاشقان و معشوقان چه بيهوده در انتظارند
محبوبي كه رفت باز نمي آيد!- اين را نمي دانند
بي شك رفتگان در جايي كه هستند خوشبختند،
سالها آمد و رفت و آنان ازجايي كه رفتند باز نمي آيند...
+ نوشته شده در شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۹۶ ساعت 23:54 توسط شاهد عینی
|