بی نظمی در بهشت
قدیسی،بی آنکه بداند چگونه،
به دروازه های بهشت رسید و کوبه مفرغی را کوبید
پطروس مقدس به در آمد
<<اگر این در را نگشایید گل داوودی تان را بر می کنم>>
پطرس با صدایی چون تندر ،پاسخش داد
از نظرم دور شو.جغد شوم
مسیح را با تحفه و پول نمی توان خرید
و تو با دست ملاحان ،دستت به دامنش نخواهد رسید
اینجا به کبکبه اسکلت تو نیازی نیست
تا رقص خدا و پیروانش را رونق بخشد
تو میان آدمبان زیسته ای
و شمایل های دروغین و صلیب قبرستان فروخته ای
آنجا که دیگران به خشکه سبوسی سق می زدند
شکمت را از گوشت و تخم مرغ می انباشتی
دیو شهوت در جسمت پرورده شده
خفاش جهنمی!از شولای چتر گونت خون می چکد.
به دروازه های بهشت رسید و کوبه مفرغی را کوبید
پطروس مقدس به در آمد
<<اگر این در را نگشایید گل داوودی تان را بر می کنم>>
پطرس با صدایی چون تندر ،پاسخش داد
از نظرم دور شو.جغد شوم
مسیح را با تحفه و پول نمی توان خرید
و تو با دست ملاحان ،دستت به دامنش نخواهد رسید
اینجا به کبکبه اسکلت تو نیازی نیست
تا رقص خدا و پیروانش را رونق بخشد
تو میان آدمبان زیسته ای
و شمایل های دروغین و صلیب قبرستان فروخته ای
آنجا که دیگران به خشکه سبوسی سق می زدند
شکمت را از گوشت و تخم مرغ می انباشتی
دیو شهوت در جسمت پرورده شده
خفاش جهنمی!از شولای چتر گونت خون می چکد.
پس آنگاه دری بسته شد
پرتوی از نور ،آسمان را روشن کرد
راهروها لرزیدند
و روح بی حرمت راهب،به قهقرا،در هاویه دوزخ درغلتید
نیکانور پارا
+ نوشته شده در دوشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۰ ساعت 19:0 توسط شاهد عینی
|