مادر :ماهی کوچولو ببلند شو وقت گردش صبح گاهی است ..
ماهی سیاه کوچولو:من به گردش نمی آیم،میخواهم بروم ببینم دنیا های دیگر چگونه است…
مادر:چی؟؟بلندشو
ماهی کوچولو: نه…میخواهم بروم ببینم دنیاهای دیگر چگونه است.؟آخر جویبار کجاست؟نمیخواخم مثل شما هی در این یک تکه جا از صبح تا شب شنا بکنم. شب خسته از گردش بخوابم .ودر پیری هم دایم از زندگی گلایه کنم..
مادر:دنیای دیگر !!!!دنیای دیگری و جود ندارد .دنیا همین جاست..
صدای بگو مگو بالا رفت..همسایه:چه شده:مادر:بچه هوایی شده ..میگوید میخواهم بروم …
همسایه ی اول :به خاطر این است که با حلزون پیره نشست و برخواست کرده..
همسایه دوم :وا ،خدا به دور ،حواسمان به بچه هایمان باشد..چه حرفها..دنیای دیگر!!!!
سوم:دنیای دیگر!!!!!
ماهی سیاه کوچولو:من به گردش نمی آیم،میخواهم بروم ببینم دنیا های دیگر چگونه است…
مادر:چی؟؟بلندشو
ماهی کوچولو: نه…میخواهم بروم ببینم دنیاهای دیگر چگونه است.؟آخر جویبار کجاست؟نمیخواخم مثل شما هی در این یک تکه جا از صبح تا شب شنا بکنم. شب خسته از گردش بخوابم .ودر پیری هم دایم از زندگی گلایه کنم..
مادر:دنیای دیگر !!!!دنیای دیگری و جود ندارد .دنیا همین جاست..
صدای بگو مگو بالا رفت..همسایه:چه شده:مادر:بچه هوایی شده ..میگوید میخواهم بروم …
همسایه ی اول :به خاطر این است که با حلزون پیره نشست و برخواست کرده..
همسایه دوم :وا ،خدا به دور ،حواسمان به بچه هایمان باشد..چه حرفها..دنیای دیگر!!!!
سوم:دنیای دیگر!!!!!
+ نوشته شده در جمعه ۲ مهر ۱۳۹۵ ساعت 11:6 توسط شاهد عینی
|