هیچ واژه ای
توان فتح قلّه ی زیبایی ات را
نخواهد داشت
وقتی که در دامنه های خیالت
تنگیِ نفس می گیرد
و من اکنون
سفر می کنم در تو
از روزی به روزی دیگر
و مناظر راه را می کشم
که همان دوست داشتنِ توست
به شکل های مختلف 
همین شعرهای من برای تو
تویی که نیستی
و زندگی
چیزی به روح من نمی دهد
که باورش شود !

پرویز صادقی