هفت دل دارم

دل هایی است بر دامنم

اما دل من در میان آنها نیست.

در کوه های بلند، مادر

آن جا که گاه به باد بر می خورم

هفت دختر با دستانی بلند

مرا در آیینه هایشان بردند

جهان را با نغمه پیموده ام

با دهانی که هفت گلبرگ دارد

با قایق های ارغوانی

بی هیچ پارویی، بادبانی.

در دشت هایی زیسته ام

از آن دیگران

و رازهایی که در گلو داشتم

بی اختیار برگشوده ام

مادر کوه های بلند

وقتی قلب من بر قله پژواک آنها بر می آید

در برگی از خاطرات ستاره ای

با باد در هم می شوم

هفت دل

دل هایی است بر دامنم

اما دل من در میان آنها نیست

ترجمه احمد پوری