در غیاب " تــــــــو " 

زمستان و بهاران زیادی آمدند و رفتند
اما تقویم همچنان برای من روی پاییز معطل مانده است !!! ...
و جای تو هر روز، هر لحظه در تک تک دقیقه های زندگی ام خالی ست ،
رویاها تنها پلی ست که مرا به " تــــــو " می رساند
و دنیای من برای زیبا شدن همواره به تکه ای از " تـــــــو " محتاج است.
چه کسی باور می کرد در نبود " تــــــــو " تقویم ها ورق بخورند
و من هر سال شمع های تولدم را فوت کنم
بی آنکه صدای کف زدنت در گوشم بپیچد ؟
هر شب بی بوسه ی تو بخوابم
هر صبح بی آغوش تو برخیزم ؟
چه کسی باور می کرد بعد از " تــــــــــو " ، من این همـــــــــــه دوام بیاورد ؟
ما قرارهای زیادی با هم داشتیم
قرار بود با هم دور دنیا سفر کنیم
برایم عاشقانه بخوانی، برایت مهر ببارم
قرار بود ...
قرار بــــــــــود ... !!! ...
ناگهان اما چه شد که همه ی وعده هایمان را فراموش کردی
و مرا در یک پاییــــز زرد و زمستان سخت که سرمای استخوان سوزش
تا همیشـــــــــــه در عمق جانم نشسته " تنهــــــا " رها کردی ؟؟؟ ... !!! ...
" تــــــــــو " روزها، سال ها، عاشقانه ها و قرارهای زیادی را به من بدهکاری ...
من اما در ازای همه ی این ها تنها تکه ای از آغوشت را می خواهم
برای تمـــــــــام دقایق دلتنگــــــــــــــــــی ...
می فرستی آیا ؟؟؟

(ناشناس)