فال قهوه-نزار قبانی
فال قهوه
زن نشست
و چشم هایش
سرشار از ترس
نگاهش به فنجان واژگونه ام
افتاد
گفت : پسرم نترس
عشق از آن تو و
سرنوشت توست
پسرم
هركس به راه محبوبش بمیرد
در شمار شهیدان است .
و فنجان تو
دنیایی ست سرشار از وحشت
و زندگی ات ، سفرها و جنگ ها ست .
چه بسیار عاشق می شوی
و بسیار می میری
بر تمام زنان زمین
دل می بازی
و برمی گردی چون
پادشاهی شكست
خورده
پسرم ، در زندگی ات
زنی است
با چشمانی شكوهمند
لبانش خوشه های انگور
لبخنندش موسیقی و گل
ولی آسمان تو بارانی
و راه تو بسته
پسرم ، محبوب تو در كاخی در بسته خواب است
كاخی بزرگ
كه سگ ها و سرباز ها
نگهبانی اش می كنند
شاهزاده ی قلب تو
خوابیده
هركس به اتاقش
وارد شود
یا خواستگاری اش كند
یا از پرچین باغش بگذرد
ناپدید می شود
پسرم ،
هركس گیسوانش ر ا بگشاید
ناپدید ، ناپدید می شود
پسرم طالع بسیار دیده ام
فال بسیار گرفته ام
هرگز ندیده
و نخوانده ام
فنجانی چون فنجان تو
و اندوهی شبیه اندوه تو
□
سرنوشت تو
سفر در عشق
و راه بر لبه ی تیز خنجر هاست
چون صدف تنهایی
و چون بید
در غم و اندوه
سرنوشت تو
بی بادبانی در دریای عشق
كه هزاران بار
عاشق می شوی
و هزاران بار برمی گردی
چون پادشاهی مخلوع .
(نزار قبانی)