امروز
راحت از کنارم می گذری
اما نمی دانی
شاید سال های بعد
با شنیدن
صدای سوزناک نی لبک چوپانی
یا آواز غمگین دخترکی پشت پنجره
و یا صدای حزین دوره گردی در کوچه ها
غمی دلت را چنگ زد
و یاد من افتادی
شاید سال هایِ بعد
با دیدن تار مویی سفید میان موهایت
یاد سپیدهای بیقرارم افتادی
که چطور میان سیاهی روزهایم
خود نمایی می کرد
و تو بی تفاوت
از کنارشان می گذشتی
و شاید سال های بعد
در حالی که روزنامه می خوانی
دخترت عاشقانه های مرا
زیر لب زمزمه کند
و تو
خیره به نوشته های روزنامه ات
به این فکر کنی
که خاکستر عشق
با نسیمی شعله می کشد
و عشق عجیب ویرانگر است
تو سال ها بعد
خواهی فهمید
که عاشقم بودی

سارا قبادی