شب‌ها
وقتی ماه می‌تابد
من وضو می‌گیرم
و بهترین واژه‌هایم را بر می‌دارم
و می‌روم
بر مرتفع‌ترین ساختمان شهر ..
شب‌ها
وقتی ماه می‌تابد
من در دفتر مشقم
تمرین عشق می‌کنم
و ،
هزاربار می‌نویسم : « سوسن ماه است .. »
نگاه کنید !
پیراهنش بوی یاس می‌دهد
و دست‌های من
که آستین‌های او را بوییده‌اند ..
شب‌ها
وقتی ماه می‌تابد
من روحم را بر می‌دارم
و ،
سفر می‌کنم به دورها
مثل کرگدنی تنها
از معبر اندوه تا متن کودکی
تا ملکوت سوسن
وبعد ،
در بارگاه سوسن - این بقایای عشقِ خداوند -
و در حضور معنویت پیراهنش
روحم را
آتش می‌زنم ..