تو- بهجت آیسان
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم !
شعری که از پاییزی تلخ
و عشقی که به عبث می پیمود
سخن میگفت .
شعری که در بادها می وزید
دور و تنها
آماده بود
زیرا که مرگ
قایقی سفید رنگ بود
قایقی غرق شده که تمام دریاهای سیاه
او را می خوانند
مرگ
شکل ستاره های خاموش
و آدرس هایی پاره
مرگ
شبیه چمنزاری سوخته بود
وقتی که تو
این شعر را بخوانی
شاید من در شهر دیگری باشم .
"مترجم : سیامک تقی زاده"
+ نوشته شده در شنبه ۲۲ فروردین ۱۳۹۴ ساعت 23:52 توسط شاهد عینی
|