بمان- سید محمد عباسی
تو را دیدم
در جاده ی مه آلود زندگی
تو هم مرا
ناگهانی .. اتفاقی
نفس مان بُرید ، بند آمد
از تلاقی نگاه
مُردیم ، آرام و
چه بی سر و صدا
در بحبوحه زندگی دیگران
پوست انداختیم از زندگی دیروز
روی سنگ فرش های سرد خیابان ..
و معجزه ی عشق بود
که خونی دوباره دواند
در بدن هایمان
من در تو
و تو در من
دوباره زاده شدیم
تو در من می تپی
و من در تو
تو در من نفس میکشی
و من در تو
پس با من بمان
و هیچ جایی نرو
که در کنار تو
حالِ دلم خوب میشود
با من بمان
جایی نرو
با من بمان ..
در جاده ی مه آلود زندگی
تو هم مرا
ناگهانی .. اتفاقی
نفس مان بُرید ، بند آمد
از تلاقی نگاه
مُردیم ، آرام و
چه بی سر و صدا
در بحبوحه زندگی دیگران
پوست انداختیم از زندگی دیروز
روی سنگ فرش های سرد خیابان ..
و معجزه ی عشق بود
که خونی دوباره دواند
در بدن هایمان
من در تو
و تو در من
دوباره زاده شدیم
تو در من می تپی
و من در تو
تو در من نفس میکشی
و من در تو
پس با من بمان
و هیچ جایی نرو
که در کنار تو
حالِ دلم خوب میشود
با من بمان
جایی نرو
با من بمان ..
+ نوشته شده در سه شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۳ ساعت 19:55 توسط شاهد عینی
|