اي سنگفرش راه كه شبهاي بي سحر
كه تك بو سه هاي مرا نوش كرده اي
اي سنگفرش راه كه تلخي سكوت
آواز گامهاي مرا گوش كرده اي
هر رهگذر ز روي تو بگذشت و دور شد
جز من كه سالهاست كنار تو مانده ام
بر روي سنگهاي تو با پاي خسته....آه
عمري به خيره پيكر خود را كشانده ام
اي سنگفرش هيچ در اين تيره شام ژرف
آواز آشناي كسي را شنيده اي؟
در جستجوي او به كجا تن كشم، دگر
اي سنگفرش !گمشده ام را نديده اي؟

(نصرت رحمانی)