هر سه مقابل پنجره نشستند خيره بر دريا.

يكي از دريا گفت.ديگري گوش كرد.

سومي نه گفت و نه گوش كرد. او در ميانه دريا بود غوطه در آب

از پشت پنجره حركات او آرام، واضح در آبي ِ رنگ پريده ي آب

درون كشتي غرق شده اي چرخيد.

زنگ نجات غريق را به صدا در‌آورد.

حباب‌هاي ريزي با صدايي نرم روي دريا شكستند

ناگهان يكي پرسيد: غرق شد؟

ديگري گفت: غرق شد.

سومي از عمق دريا نگاهشان مي‌كرد.

گويي به دو نفر كه غرق شده اند مي‌نگرد.

یاتیس ریستوس. شاعر یونانی

لینک تلگرام